معرفی وبلاگ مایلا

سایت مایلا: فال های واقعی، مشاوره روانشناسی، آشپزی و سبک زندگی

معرفی وبلاگ مایلا

سایت مایلا: فال های واقعی، مشاوره روانشناسی، آشپزی و سبک زندگی

نظریه ذهن چیست theory of mind

نظریه ذهن چیست theory of mind



پیام های خانه
  • نظریه ذهن (ToM) توانایی نسبت دادن حالات ذهنی به خود و دیگران است ، که به عنوان یکی از عناصر اساسی تعامل اجتماعی است.
  • داشتن نظریه ذهن از آن جهت مهم است که توانایی پیش بینی و تفسیر رفتار دیگران را فراهم می کند.
  • در دوران نوزادی و اوایل کودکی ، کودکان مهارت های اولیه را می آموزند که بعداً برای توسعه نظریه ذهن خود مانند توجه به مردم و کپی کردن از آنها ، به آنها احتیاج دارند.
  • آزمون سنتی تئوری ذهن یک کار باوری کاذب است که برای ارزیابی درک کودک از اینکه دیگران می توانند عقایدی در مورد جهان داشته باشند که با واقعیت در تضاد است ، استفاده می شود.
  • مطالعات تجربی بی شماری نشان می دهد که این توانایی در کودکان نوپا از 15 ماهگی رشد می کند و با افزایش سن بدتر می شود. تحقیقات همچنین این توانایی را در برخی از نزدیکان ما: میمون ها نشان می دهد.
  • برخی از افراد مبتلا به اوتیسم ، آسپرگر ، اسکیزوفرنی ، افسردگی یا اختلال اضطراب اجتماعی در تئوری ذهن نقصان دارند و در انجام وظایف مرتبط ضعیف عمل می کنند.

نظریه ذهن چیست؟

نظریه ذهن توانایی نسبت دادن حالات ذهنی - اعتقادات ، اهداف ، خواسته ها ، عواطف و دانش - به خود و دیگران است.

"ما انسانها تصور می کنیم که دیگران می خواهند ، فکر کنند ، باور کنند و مانند آنها ، و بدین ترتیب حالتهایی را که مستقیماً قابل مشاهده نیستند ، با پیش بینی پیش بینی شده ، برای پیش بینی رفتار دیگران و همچنین رفتار خودمان استنباط می کنیم. این استنباط ها ، که به معنای یک نظریه ذهن است ، به دانش ما مربوط می شود ، جهانی در بزرگسالان انسان "(Premack & Woodruff، 1978).

داشتن یک نظریه ذهن به ما امکان می دهد درک کنیم که دیگران باورها و خواسته های منحصر به فردی دارند که متفاوت از خواسته های ما است و به ما این امکان را می دهد که هنگام تفسیر حالات روانی و استنباط رفتارهای اطرافیان خود ، در تعامل روزمره اجتماعی قرار بگیریم (Premack & Woodruff ، 1978)

پس از اولین شناسایی آن در سال 1978 ، مجموعه بزرگی از تحقیقات در این زمینه جمع آوری شده است ، که مسیر رشد ، پایه عصبی و نقایص نظریه ذهن را مطالعه می کند.

ما بلافاصله متولد نمی شویم و می دانیم دیگران باورها و خواسته های منحصر به فردی دارند که از نظر ما منحصر به فرد است. به نظر می رسد که چندین پیش ساز رشد (یا مهارت) وجود دارد که نوزادان برای توسعه نظریه ذهن خود بعداً در Westby & Robinson ، 2014 نیاز دارند.

این مهارت ها شامل توانایی درک مفهوم توجه ، درک اهداف دیگران و توانایی تقلید از دیگران است که در پله هایی که باید قبل از رسیدن به سکوی نظریه ذهن بالا بروید وجود دارد.

سایر پیش سازهای تکاملی لازم برای توسعه نظریه ذهن عبارتند از: (ت) تظاهر به شخص دیگری (مانند پزشک یا صندوقدار). (ii) درک علل و پیامدهای احساسات ؛ و (iii) درک مردم و داشتن و دوست نداشتن متفاوت.

توجه به افراد دیگر

به گفته سایمون بارون کوهن ، روانشناس ، توجه یکی از اولین پیش زمینه های اساسی ایجاد یک نظریه ذهنیت کامل است.

این شامل تشخیص این است که دیدن فقط نگاه نیست ، بلکه ما می توانیم به طور انتخابی توجه خود را به اشیا specific خاص و افراد معطوف کنیم (بارون کوهن ، 1991). مثال کلیدی این توجه توجه مشترک است.

توجه مشترک زمانی اتفاق می افتد که دو نفر توجه خود را به سمت همان مورد مورد نظر معطوف کنند - که اغلب با اشاره دادن انجام می دهند تا توجه دیگری را به همان منبع معطوف کنند.

هنگامی که نوزادان این ژست را درک می کنند ، آنها به طور همزمان در حال پردازش وضعیت روانی شخص دیگری هستند ، و تشخیص می دهند که این جسم چیزی است که فرد دیگری فکر می کند مورد علاقه است (بارون-کوهن ، 1991) ، بنابراین مراحل ابتدایی تئوری ذهن را نشان می دهد.

قصد (دانستن اینکه مردم طبق چیزهایی که می خواهند عمل می کنند)

دومین م componentلفه اصلی که به توسعه نظریه ذهن کمک می کند ، هدف از قصد است ، یا درک این که اقدامات دیگران هدفی است و از اعتقادات و خواسته های منحصر به فرد ناشی می شود ، همانطور که فیلسوف دانیل دنت (1983) تعریف کرده است.

کودکان نوپای 2 ساله و همچنین شامپانزه ها و اورانگوتان ها درک عمدی (لوچکینا و همکاران ، 2018) را نشان می دهند (Call & Tomasello ، 1998).

درک اینکه مردم به گونه ای عمل می کنند که انگیزه آنها باشد (به عنوان مثال ، من گرسنه هستم بنابراین به آن سیب خواهم رسید) این است که بفهمیم افراد دیگر خواسته های خود را دارند (او باید گرسنه باشد) ، بنابراین یک تئوری را نشان می دهد از ذهن ، یا نسبت دادن حالات روحی به دیگران است.

تقلید (کپی کردن افراد دیگر)

تقلید از دیگران سومین عنصر سازنده تئوری ذهن است. توانایی تقلید از دیگران این است که تشخیص دهیم دیگران باورها و خواسته های خاص خود را دارند.

به عنوان مثال ، پل زدن توجه و عمد ، وقتی کودک متوجه شود که دیگران توجه خود را (به یک شی، و غیره) معطوف می کنند و این کار را عمداً انجام می دهند ، می تواند تقلید را انجام دهد.

درونی سازی این دو مفهوم ، کودک سپس دست به تقلید می زند و ممکن است چشم خود را به سمت آن شی یا صحنه خاص معطوف کند.

با این وجود ، بازخوردی وجود دارد که تقلید به همان اندازه پیش ساز اصلی تئوری ذهن نیست. یک مطالعه طولی 2000 نشان داد که نمرات تقلید نوزادان با تئوری بعدی توانایی ذهن ارتباط ندارد (Charman ، 2000).

بین سنین 4 تا 5 سالگی ، کودکان واقعاً شروع به فکر کردن در مورد افکار و احساسات دیگران می کنند ، و این زمانی است که نظریه واقعی ذهن ظاهر می شود. توسعه واقعی نظریه ذهن به طور کلی دنباله ای از مراحل توافق شده را دنبال می کند (Wellman، 2004؛ Wellman & Peterson، 2012):

وظایفی که از ساده ترین تا سخت ترین آنها لیست شده است

  • درک "خواستن" : اولین قدم درک این است که دیگران تمایلات گوناگونی دارند و افراد برای رسیدن به خواسته های خود به روش های مختلفی عمل می کنند.
  • درک "تفکر" : گام دوم این است که درک کنیم دیگران نیز در مورد همان موضوع باورهای گوناگونی دارند و اقدامات افراد براساس آنچه فکر می کنند اتفاق می افتد است.
  • درک این نکته که "دیدن منجر به دانستن می شود" : مرحله سوم تشخیص این است که دیگران دسترسی به دانش متفاوتی دارند و اگر کسی چیزی را ندیده باشد ، برای درک آن به اطلاعات اضافی نیاز دارد.
  • درک "باورهای غلط" : مرحله چهارم آگاهی از این واقعیت است که دیگران ممکن است باورهای کاذب متفاوت از واقعیت داشته باشند.
  • درک "احساسات پنهان" : مرحله آخر آگاهی از این موضوع است که افراد دیگر می توانند احساسات خود را پنهان کنند و می توانند احساسی متفاوت از احساسی را که نشان می دهند احساس کنند.

در حالی که به نظر می رسد این مراحل رشد برای ایجاد نظریه ذهن در بین گروههای جمعیتی جهانی است ، فرهنگهای مختلف تأکیدات مختلفی بر روی هر یک از این پنج مهارت دارند و باعث می شود که برخی دیرتر از دیگران توسعه یابد.

به عبارت دیگر ، اهمیت فرهنگی در تعیین ترتیب خاصی که این پنج مرحله مهم در ذهن یک کودک نوپا تقویت می شود ، نقش دارد.

به این معنی که کسانی که ارزش بیشتری دارند تمایل دارند قبل از آنهایی که کمتر هستند ، توسعه یابند (و این از منظر تکامل نیز منطقی است).

به عنوان مثال ، در فرهنگ های فردگرایانه ، مانند ایالات متحده ، بیشتر بر توانایی تشخیص اینکه دیگران عقاید و عقاید مختلف دارند تأکید می شود. با این حال ، در فرهنگ های جمع گرایانه تری مانند چین ، این مهارت چندان ارزشی ندارد و در نتیجه ممکن است تا دیرتر رشد کند (شاهاییان ، 2011).

مطالعه ای که توسط آمنه شاهائیان ، روانشناس رشد انجام شد و همکارانش نشان داد که برای کودکان ایرانی ، دستیابی به دانش زودتر از باورهای متنوع فهمیده می شود و این امر با تأکید این فرهنگ جمع گرایانه بر احترام فرزندان و کسب دانش همسو است (شاهاییان ، 2011).

در حالی که با شرکت کنندگان استرالیایی ، که از یک فرهنگ فردگرایانه تر می آیند ، پس از درک اینکه دیگران عقاید متنوعی دارند ، دسترسی به دانش درک می شود.

به طور قابل توجهی ، محققان دریافتند که بین فرهنگ کلی در میزان کلی نظریه تسلط بر ذهن تفاوت معناداری وجود ندارد (شاهائیان ، 2011) ، این نشان می دهد که افراد از هر فرهنگ قادر به تسلط بر این مهارت هستند (Callaghan و همکاران ، 2005) علیرغم پیگیری مسیرهای مختلف رشد برای انجام این کار.

بیشتر مطالعات تئوری ذهن با کودکان نوپا و نوزاد انجام می شود. از آنجا که این یک مفهوم تکاملی است ، محققان مربوط به سنی هستند که افراد نظریه ذهن را اتخاذ می کنند.

اکثر مطالعاتی که تئوری ذهن را اندازه گیری می کنند ، به یک کار باور غلط اعتماد می کنند.

آزمون سنتی برای تئوری ذهن یک کار باور غلط است. برای ارزیابی درک کودک از اینکه دیگران می توانند عقایدی در مورد جهان داشته باشند که درست نیست ، از وظیفه عقاید غلط معمولاً استفاده می شود. وظیفه عقاید کاذب به محققان این امکان را می دهد تا بدون شک بین باور (واقعی) کودک و آگاهی کودک از عقاید متفاوت (کاذب) شخص دیگر تفاوت قائل شوند (دنت ، 1978)

وظایف اعتقادی کاذب مرتبه اول این ارزیابی را ارزیابی می کند که می توان عقاید نادرست درباره وقایع واقعی جهان را نگه داشت. مثالی از کار باورهای غلط مرتبه اول که معمولاً مورد استفاده قرار می گیرد ، وظیفه "مطالب غیرمنتظره" یا "Smarties" است.

آزمایشگران از کودکان می خواهند که درک کودک دیگر را در مورد محتویات جعبه ای که به نظر می رسد در آن آب نبات به نام "Smarties" (که در واقع شامل یک مداد است) نگه دارد ، پیش بینی کنند (Gopnik & Astington، 1988). وظایف اعتقادی کاذب مرتبه اول شامل انتساب در مورد باور غلط دیگران با توجه به وقایع واقعی است.

اولین سفارش کار هوشمندانه های باور غلط

در وظایف اعتقادی کاذب مرتبه دوم ، کودک ملزم است تعیین کند که یک شخصیت در یک سناریوی تصویر در مورد اعتقادات شخصیت دیگری چه فکر می کند (بارون کوهن ، 1995).

بنابراین ، آیا کودک می تواند درک کند که اعتقاد شخص دیگری در مورد یک موقعیت می تواند متفاوت از عقیده او و همچنین واقعیت باشد.

به عنوان مثال ، یک شخصیت یک شی را در یک مکان رها می کند و در حالی که او خارج از اتاق است ، آن شی به مکان جدید منتقل می شود.

گذر از این وظیفه نشان دهنده این واقعیت است که می توان یک باور غلط درباره اعتقاد شخص دیگری داشت.

یک کار اعتقادی کاذب مرتبه دوم که معمولاً مورد استفاده قرار می گیرد ، وظیفه Sally-Anne است که در آن یک شخصیت یک شی را در یک مکان رها می کند و در حالی که خارج از اتاق است ، آن شی به مکان جدید منتقل می شود.

وظیفه سالی آن

سایمون بارون-کوهن (1985) با استفاده از وظیفه Sally-Anne بررسی کرد که آیا کودکان اوتیسم می توانند باور غلط را درک کنند یا خیر.

کودکی که در حال آزمایش است ، روی میزی می نشیند که دو عروسک (آن و سالی) روی آن قرار دارند و رو به روی ظروف درب دار (یک جعبه و یک سبد) قرار دارند. آزمایشگر با عروسک ها سناریویی را وضع می کند.

در این کار ، سالی ابتدا یک سنگ مرمر را در سبد خود قرار می دهد و سپس صحنه را ترک می کند. سپس آن وارد می شود ، سنگ مرمر را از سبد خارج می کند و آن را در یک جعبه بسته قرار می دهد. سپس آزمایشگر از شرکت کننده می پرسد که سالی کجا به دنبال سنگ مرمر می رود.

سالی آن وظیفه باور غلط است

سه گروه از کودکان (هر بار یک بار) مورد آزمایش قرار گرفتند - 20 کودک مبتلا به اوتیسم (گروه آزمایش) ، 14 کودک مبتلا به سندرم داون (گروه کنترل 1) و 27 کودک به طور معمول در حال رشد (گروه کنترل 2).

اگر کودک رد شود ، او به سبد اشاره خواهد کرد ، با درک اینکه ، گرچه این دیگر واقعیت ندارد (همانطور که سنگ مرمر اکنون در سبد است) ، سالی این باور غلط را دارد که سنگ مرمر در سبد است زیرا او این کار را کرد آن را تماشا نکنید که آن را حرکت دهد (بارون-کوهن و همکاران ، 1985).

اشاره به سبد این است که بفهمید سالی عقاید خاص خودش را درباره جهان دارد که با کودک متفاوت است (او می داند که در واقع سنگ مرمر کجاست).

یافته ها

  • 85٪ کودکان به طور معمول در حال رشد و 86٪ کودکان مبتلا به سندرم داون به سوال باور غلط پاسخ صحیح داده اند.
  • 80٪ کودکان اوتیسم در س theال عقاید غلط شکست می خورند.

چندین مطالعه نشان می دهد که کودکان در حدود چهار یا پنج سال قادر به گذراندن این وظیفه باور غلط هستند (بارون-کوهن و همکاران ، 1985 ؛ گوپنیک و استینگتون ، 1988 ؛ نلسون و همکاران ، 2008 ؛ سونگ و هسو ، 2014) .

با این حال ، مطالعات دیگر خلاف این را نشان می دهند - که کودکان نوپا در سن 15 ماهگی برخی از تئوری ذهن را درک می کنند. یک نسخه غیرکلامی از وظیفه باور غلط برای نوزادان در این سن استفاده می شود ، که زمان به نظر رسیدن آنها متغیر وابسته است.

به عبارت دیگر ، به دنبال وظیفه اعتقاد نادرست سنتی که در آن یک اسباب بازی یا شی پنهان شده است ، به جای اینکه به طور شفاهی از شرکت کننده سوال کنید که سالی به کجا نگاه می کند ، او برمی گردد و یا در سبد یا جعبه نگاه می کند ، و آزمایش کنندگان مدت زمانی را اندازه گیری می کنند که شرکت کنندگان به سالی نگاه کردند که این عمل را انجام می دهد.

اگر وقتی سالی دست به جعبه می زد ، کودکان نوپا طولانی تر به نظر می رسیدند ، این نشان می دهد که آنها انتظار داشتند سالی در سبد نگاه کند.

و نتایج نشان داد که ، حتی نشان داد که ، حتی از سنین بسیار پایین ، کودکان درک درستی از حالات روحی دیگران دارند (Onishi & Baillargeon ، 2005 ؛ تکرار شده توسط Träuble و همکاران ، 2010).


نظریه ذهن یک مکانیسم اساسی است که امکان وقوع تعامل اجتماعی انسان را فراهم می کند. بدون آن ، ما برای برقراری ارتباط با یکدیگر ، درک رفتار یکدیگر بسیار مبارزه خواهیم کرد و به عنوان موجودات اجتماعی منحصر به فردی شناخته نمی شویم که ما را بسیار خاص می کند.

نظریه مشکلات ذهنی می تواند یک سری عوارض جدی داشته باشد.

اوتیسم

اگرچه تحقیقات نشان می دهد انسان توانایی درک تئوری ذهن را دارد ، اما برخی از آنها توانایی بهتری نسبت به دیگران دارند.

کودکانی که مبتلا به اوتیسم ، یک اختلال طیف مشخص شده با چالش هایی با مهارت های اجتماعی ، رفتارهای تکراری و ارتباطات غیرکلامی هستند (Speaks ، 2011) ، در تئوری توانایی های ذهنی نقص نشان می دهند.

در مطالعه اولیه انجام شده توسط سایمون بارون کوهن (1985) ، هشتاد درصد از شرکت کنندگان در اوتیسم یک وظیفه باور غلط را از دست دادند.

و در حالی که مطالعات جدیدتر این ادعا را تأیید می کنند ، آنها همچنین نشان می دهند که کودکان مبتلا به اوتیسم می توانند وظایف باورهای غلط را انجام دهند ، اما در مقابل کودکان پنج ساله که می توانند به طور خودکار این کار را انجام دهند.

با این حال ، تفاوت در این است که خارج از محیط آزمایشگاه ، افراد مبتلا به اوتیسم نمی توانند خودبه خود باور غلطی نشان دهند (Senju ، 2012). از نظر عصبی ، کودکان و بزرگسالان مبتلا به اوتیسم نیز در مناطق مغزی ، مانند mPFC و TPJ ، که با تئوری ذهن مرتبط هستند ، فعالیت کمتری دارند (Castelli و همکاران ، 2002)

آسپرگر

برای افراد مبتلا به آسپرگر ، اختلالی که با علائم مشابه ، اگرچه شدت آن کمتر از ASD است ، همچنین توانایی کمتری در بیان نظریه ذهن نشان می دهد ، که با عملکرد ضعیف آنها در نظریه های مختلف وظایف مرتبط با ذهن نشان داده می شود (Happe و همکاران ، 1996 ؛ Spek و همکاران ، 2010)

روانگسیختگی

برخی از افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا ، یک اختلال روانی که با قطع ارتباط با واقعیت مشخص می شود ، با تئوری ذهن نیز دست و پنجه نرم می کنند.

یک متاآنالیز 2007 (تحلیلی که نتایج مطالعات تجربی متعددی را با هم ترکیب می کند) نقص پایدار نظریه ذهن را در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی نشان می دهد ، همانطور که عملکرد ثابت و ضعیف آنها در کارهای عقاید غلط نشان می دهد (Sprong و همکاران ، 2007) .

و مانند افراد مبتلا به اوتیسم و ​​آسپرگر ، افراد اسکیزوفرنی در هنگام انجام کارهای اعتقادی کاذب میزان جذب mPFC را کاهش داده اند (دودل-فدر ، 2014).

افسردگی و اضطراب

به همین ترتیب ، افراد مبتلا به افسردگی با یکپارچه سازی نظریه ذهن و تجربه در ادغام اطلاعات متنی در مورد افراد دیگر (وولکنشتاین و همکاران ، 2011) و همچنین نقص در تئوری رمزگشایی ذهن (لی و همکاران ، 2005) مبارزه می کنند.

یک مطالعه در سال 2008 نشان داد که افراد افسرده غیر روان پریش و روان پریش در انجام وظایف مربوط به تئوری ذهنیت اجتماعی و اجزای شناختی اجتماعی دچار اختلال می شوند (وانگ و همکاران ، 2008).

به همین ترتیب ، افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی ، که با نقص بین فردی مشخص می شود ، در رمزگشایی حالت های روانی نیز به طور قابل توجهی کمتر از گروه های کنترل هستند (واشبرن و دیگران ، 2016)

در مجموع ، این مثالها نشان می دهد که ، در حالی که انسانها توانایی منحصر به فردی در تشخیص حالات روانی در دیگران دارند ، برای برخی ، این توانایی کاهش می یابد یا اصلاً وجود ندارد ، در نتیجه تعامل اجتماعی چالش برانگیز و بیشتر استرس آور است.


مانند تمام مفاهیم روانشناختی ، مغز ما نیز وقتی به نظریه ذهن اعتماد می کنیم ، فعال می شود. مطالعات تصویربرداری عصبی بی شماری به شما کمک کرده است تا مناطق خاصی را که هنگام انجام تئوری وظایف ذهنی فعال می شوند ، شناسایی کنید و چند قسمت اصلی مغز ما را شناسایی کنید.

اجرای وظایف اعتقادی غلط در حالی که همزمان مغز را اسکن می کند و مشخص می کند کدام مناطق فعال هستند ، محققان را به شناسایی قشر جلوی پیشانی داخلی (mPFC) و محل اتصال temporo-parietal (TPJ) ، در میان چند منطقه دیگر ، به عنوان ساختارهای اصلی مسئول نظریه ذهن.

برای تعیین این موضوع ، محققان طرح های مختلف تجربی را انجام داده اند.

یک الگوی معمول متکی به یک داستان باور غلط و یک داستان عکس کاذب است. همانطور که بحث شد ، یک تست اعتقاد نادرست شامل داستانی شبیه به داستان سالی و آن است و به دنبال آن از شرکت کننده س questionالی مانند "آیا سالی انتظار دارد عروسک خود را در سبد یا جعبه پیدا کند؟"

مثالی از شرایط کنترل که از آن به عنوان داستان عکس کاذب یاد می شود ، این است: "عکسی از سیبی که به شاخه درخت آویزان است گرفته شده است. توسعه این فیلم نیم ساعت به طول انجامید. در این میان ، باد شدیدی سیب را به زمین ریخت ، "به دنبال آن از شرکت کننده پرسید" آیا این عکس توسعه یافته سیبی را روی زمین یا شاخه نشان می دهد "(Callejas et al.، 2011).

در اینجا ، هیچ استنباطی درباره وضعیت روانی دیگری وجود ندارد ، بلکه بیشتر در مورد وضعیت سیب موجود در عکس وجود دارد. مطالعاتی که از این روش استفاده می کنند نشان می دهد که اتصال temporo-parietal (TPJ) در طول داستان باور غلط فعال است ، اما در مغز شرکت کنندگان که بخشی از گروه کنترل هستند ، فعال نیست (Saxe & Kanwisher، 2003؛ Saxe & Powell، 2006؛ ساکس ، شولتز و جیانگ ، 2006).

علاوه بر این ، هنگامی که از شرکت کنندگان خواسته می شود داستانهایی را توصیف کنند که افکار و باورهای یک قهرمان داستان را توصیف می کند در مقایسه با داستانی که فقط خصوصیات فیزیکی قهرمان را توصیف می کند ، TPJ در شرایط قبلی فعال می شود (ساکس و پاول ، 2006). این یافته ها به محققان این امکان را داده است که TPJ ، جایی که لوب های گیجگاهی و جداری قرار دارند ، نتیجه بگیرند.

سالی آن وظیفه باور غلط است

مطالعات تحقیقاتی همچنین نقشی را که سایر مناطق مغز در تئوری ذهن دارند بازی می کند. قشر جلوی پیشانی داخلی (mPFC) ، ناحیه ای که بخشی از لوب پیشانی را پوشانده است ، مسئول پیش بینی عواقب رفتاری و عاطفی حالات روانی است (Aichhorn et al.، 2006).

و مطالعات دیگر نقش پرکونئوس و آمیگدالا را نشان می دهد (Gallagher & Frith، 2003؛ Stone، 2000) ، یعنی در بیماران با آسیب آمیگدال چپ (Fine و همکاران ، 2001). مناطق مختلفی مسئول توسعه نظریه ذهن هستند ، اما در مورد آنها چه می توان کرد

درباره نویسنده

شارلوت روح عضو کلاس 2022 دانشگاه هاروارد است. او روانشناسی را با یک خردسال در مطالعات آمریکایی آفریقایی می خواند. در دانشگاه ، شارلوت در یک آزمایشگاه تحقیقات شناختی اجتماعی ضمنی کار می کند ، یک ویراستار برای بررسی حقوق کارشناسی است و سافت بال بازی می کند.

Ruhl، C. (2020 ، 07 آگوست) نظریه ذهن . صرفاً روانشناسی. https://www.simplypsychology.org/theory-of-mind.html

منابع سبک APA

Aichhorn ، M. ، Perner ، J. ، Kronbichler ، M. ، Staffen ، W. ، & Ladurner ، G. (2006). آیا وظایف دیدگاه بصری نیاز به نظریه ذهن دارند؟ . Neuroimage ، 30 (3) ، 1059-1068.


بارون کوهن ، اس. (1991) پیش درآمد یک نظریه ذهن: درک توجه در دیگران . نظریه های طبیعی ذهن: تکامل ، توسعه و شبیه سازی ذهن آگاهی روزمره ، 1 ، 233-251.


Baron-Cohen، S. ، Leslie، AM، & Frith، U. (1985). آیا کودک اوتیسم "نظریه ذهن" دارد . شناخت ، 21 (1) ، 37-46.


Bernstein، DM، Thornton، WL، & Sommerville، JA (2011). نظریه ذهن در طول سنین: بزرگسالان مسن و میانسال نسبت به بزرگترهای جوان که یک وظیفه پیوسته باور غلط دارند ، خطاهای بیشتری نشان می دهند . تحقیقات پیری تجربی ، 37 (5) ، 481-502.


Call ، J. ، و Tomasello ، M. (1998). تشخیص اقدامات عمدی از تصادفی در اورانگوتان ها (Pongo pygmaeus) ، شامپانزه ها (Pan troglodytes) و کودکان انسان (Homo sapiens). مجله روانشناسی تطبیقی ​​، 112 (2) ، 192.


Callaghan، T.، Rochat، P.، Lillard، A.، Claux، ML، Odden، H.، Itakura، S.، ... & Singh، S. (2005). همزمانی در شروع استدلال حالت روانی: شواهدی از پنج فرهنگ . علوم روانشناسی ، 16 (5) ، 378-384.


Callejas، A.، Shulman، GL، & Corbetta، M. (2011). اعتقاد کاذب در مقابل عکس های کاذب: آزمون تئوری ذهن یا حافظه فعال؟ . مرزها در روانشناسی ، 2 ، 316.


Castelli، F.، Frith، C.، Happé، F.، & Frith، U. (2002). اوتیسم ، سندرم آسپرگر و مکانیسم های مغزی برای انتساب حالات ذهنی به اشکال متحرک . مغز ، 125 (8) ، 1839-1849.


Charman، T.، Baron-Cohen، S.، Swettenham، J.، Baird، G.، Cox، A.، & Drew، A. (2000). آزمایش توجه مشترک ، تقلید و بازی به عنوان پیش از شیرخوارگی زبان و تئوری ذهن . رشد شناختی ، 15 (4) ، 481-498.


دنت ، دی. (1978) طوفان مغزی: مقاله فلسفی درباره ذهن و روانشناسی. Montgomery، AL: مطبوعات Harvester. دنت ، دی سی (1983) سیستم های عمدی در علم شناسی شناختی: "الگوی پانگلوسی" دفاع کرد . علوم رفتاری و مغزی ، 6 (3) ، 343-90.


Dodell-Feder، D.، Tully، LM، Lincoln، SH، & Hooker، CI (2014). T او اساس عصبی تئوری ذهن و ارتباط آن با عملکرد اجتماعی و فقدان لذت های اجتماعی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی . NeuroImage: بالینی ، 4 ، 154-163.


Fine، C.، Lumsden، J.، & Blair، RJR (2001). تفکیک بین تئوری ذهن و عملکردهای اجرایی در بیمار مبتلا به آسیب اولیه آمیگدال چپ . مغز ، 124 (2) ، 287-298.


Flombaum ، JI و Santos ، LR (2005). میمون های رزوس ادراک را به دیگران نسبت می دهند . زیست شناسی کنونی ، 15 (5) ، 447-452.


Gallagher، HL، & Frith، CD (2003). تصویربرداری عملکردی "تئوری ذهن" . روندهای علوم شناختی ، 7 (2) ، 77-83.


Gopnik، A.، & Astington، JW (1988). درک کودکان از تغییرات در شرایط روانی خود . رشد کودک ، 62 ، 98–110.


Gopnik، A.، & Astington، JW (1988). درک کودکان از تغییر بازنمایی و ارتباط آن با درک باور غلط و تمایز ظاهر-واقعیت . رشد کودک ، 26-37.


Hare، B.، Call، J.، Agnetta، B.، & Tomasello، M. (2000). شامپانزه ها می دانند که جوسازی ها چه می کنند و نمی بینند . رفتار حیوانات ، 59 (4) ، 771-785.


Happe، F.، Ehlers، S.، Fletcher، P.، Frith، U.، Johansson، M.، Gillberg، C.، ... & Frith، C. (1996). " نظریه ذهن" در مغز. شواهد حاصل از مطالعه اسکن PET در مورد سندرم آسپرگر . Neuroreport ، 8 (1) ، 197-201-2014.


Hynes، CA، Baird، AA، & Grafton، ST (2006). نقش دیفرانسیل از لوب فرونتال مداری در مقابل عاطفی شناختی اتخاذ چشمانداز . عصب روانشناسی ، 44 (3) ، 374-383.


Keysar، B.، Lin، S.، & Barr، DJ (2003). محدودیت های تئوری استفاده از ذهن در بزرگسالان . شناخت ، 89 (1) ، 25-41.


Krachun، C.، Call، J.، & Tomasello، M. (2010). یک آزمایش جدید باور غلط در تغییر مطالب: کودکان و شامپانزه ها مقایسه می شوند . مجله بین المللی روانشناسی تطبیقی ​​، 23 (2).


Luchkina، E.، Sommerville، JA، & Sobel، DM (2018). مواردی فراتر از ساده تر کردن: کودکان نوپا به طور موثری در انتخاب یک مداخله عل causی مناسب ، اثر علیت و عمدی را تلفیق می کنند . رشد شناختی ، 45 ، 48-56.


Meltzoff، AN (2002). تقلید به عنوان مکانیزم شناخت اجتماعی: ریشه های همدلی ، نظریه ذهن و بازنمایی عمل . کتاب رشد شناختی دوران کودکی بلک ول ، 6-25.


Milligan، K.، Astington، JW، & Dack، LA (2007). زبان و نظریه ذهن: فراتحلیل رابطه بین توانایی زبانی و درک باورهای کاذب . رشد کودک ، 78 (2) ، 622-646.


Moore، C.، Pure، K.، & Furrow، D. (1990). درک کودکان از بیان معین اطمینان و عدم اطمینان گوینده و ارتباط آن با توسعه نظریه بازنمایی ذهن . رشد کودک ، 61 (3) ، 722-730.


موران ، JM (2013). توسعه طول عمر: تأثیرات پیری معمولی بر نظریه ذهن . تحقیقات رفتاری مغز ، 237 ، 32-40.


نلسون ، PB ، آدامسون ، LB ، و Bakeman ، R. (2008). تجربه تعامل مشترک کودکان نوپا ، کسب تئوری ذهن کودکان پیش دبستانی را تسهیل می کند . علوم توسعه ، 11 (6) ، 847-852.


Nickerson، RS (1999) اینکه دیگران چه می دانند - و گاهی اوقات اشتباه قضاوت می کنیم -: دانش خود شخص را به دیگران القا می کنیم . بولتن روانشناختی ، 125 (6) ، 737.


O Connell، S.، & Dunbar، RIM (2003). آزمایشی برای درک باور غلط در شامپانزه ها . تکامل و شناخت ، 9 (2) ، 131-140.


Onishi، KH، & Baillargeon، R. (2005). آیا نوزادان 15 ماهه باورهای غلط را درک می کنند؟ . علم ، 308 (5719) ، 255-258.


پرنر ، ج. (1991) درک ذهن بازنمایی. مطبوعات MIT.


Premack ، D. ، و Woodruff ، G. (1978). آیا شامپانزه نظریه ذهن دارد؟ . علوم رفتاری و مغزی ، 1 (4) ، 515-526.


Ruffman، T.، Slade، L.، & Crowe، E. (2002). رابطه بین زبان روانی کودکان و مادران و درک تئوری از ذهن . رشد کودک ، 73 (3) ، 734-751.


Santos ، LR ، Nissen ، AG و Ferrugia ، JA (2006). میمون های رزوس ، Macaca mulatta ، می دانند دیگران چه چیزی را می توانند بشنوند و چه نمی توانند بشنوند . رفتار حیوانات ، 71 (5) ، 1175-1181.


Saxe، R.، & Kanwisher، N. (2003). افرادی که درباره افراد متفکر می اندیشند: نقش محل اتصال موقتی-جداری در "نظریه ذهن" . Neuroimage ، 19 (4) ، 1835-1842.


ساکس ، آر. ، و پاول ، LJ (2006). این فکر مهم است: مناطق خاص مغز برای یک جز نظریه ذهن . علوم روانشناسی ، 17 (8) ، 692-699.


Saxe، R.، Schulz، LE، & Jiang، YV (2006). خواندن ذهن در مقابل قوانین زیر: تفکیک نظریه ذهن و کنترل اجرایی در مغز . علوم اعصاب اجتماعی ، 1 (3-4) ، 284-298.


Senju ، A. (2012). نظریه خود به خودی ذهن و عدم وجود آن در اختلالات طیف اوتیسم . دانشمند علوم اعصاب ، 18 (2) ، 108-113.


Shahaeian، A.، Peterson، CC، Slaughter، V.، & Wellman، HM (2011). فرهنگ و توالی مراحل تئوری رشد ذهن . روانشناسی رشد ، 47 (5) ، 1239.


Slaughter ، V. ، و پیترسون ، CC (2012). چگونه ورودی مکالمه نظریه رشد ذهن را در دوران نوزادی و اوایل کودکی شکل می دهد. دسترسی به زبان و رشد شناختی ، 3-22.


صحبت می کند ، A. (2011). اوتیسم چیست؟ در 17 نوامبر 2011 بازیابی شده است.


Spek، AA، Scholte، EM، & Van Berckelaer-Onnes، IA (2010). نظریه ذهن در بزرگسالان مبتلا به HFA و سندرم آسپرگر . مجله اوتیسم و ​​اختلالات رشد ، 40 (3) ، 280-289.


Sprong ، M. ، Schothorst ، P. ، Vos ، E. ، Hox ، J. ، و Van Engeland ، H. (2007). نظریه ذهن در اسکیزوفرنی: فراتحلیل . مجله روانپزشکی انگلیس ، 191 (1) ، 5-13.


Stone، VE (2000) نقش لوب های پیشانی و آمیگدالا در تئوری ذهن. درک ذهن دیگر ، 253-272.


Sung، J.، & Hsu، HC (2014). مشارکت ارتباطی مادر و کودک نوپا و نظریه رشد ذهن در سن 4 سالگی. مجله روانشناسی رشد کاربردی ، 35 (5) ، 381-391.


Tauzin، T.، & Gergely، G. (2018). ذهن خوانی ارتباطی در نوزادان غیر بالغ . گزارش های علمی ، 8 (1) ، 1-9.


Träuble ، B. ، Marinović ، V. ، & Pauen ، S. (2010). نظریه اولیه شایستگی های ذهنی: آیا نوزادان عقاید دیگران را درک می کنند؟ . نوزادی ، 15 (4) ، 434-444.


Wang، YG، Wang، YQ، Chen، SL، Zhu، CY، & Wang، K. (2008). نظریه ناتوانی ذهنی در افسردگی اساسی با یا بدون علائم روان پریشی: یک دیدگاه موثر . تحقیقات روانپزشکی ، 161 (2) ، 153-161.


واشبرن ، D. ، ویلسون ، G. ، Roes ، M. ، Rnic ، K. ، و Harkness ، KL (2016). نظریه ذهن در اختلال اضطراب اجتماعی ، افسردگی و شرایط همراه . مجله اختلالات اضطرابی ، 37 ، 71-77.


Wellman، HM & Liu، D. (2004). مقیاس بندی تئوری وظایف ذهنی . رشد کودک ، 75 ، 759-763.


Wellman، HM، Fang، F.، & Peterson، CC (2011). پیشرفت های متوالی در مقیاس نظریه ‐ ذهن: چشم اندازهای طولی . رشد کودک ، 82 (3) ، 780-792.



Westby، C. & Robinson، L. (2014). چشم انداز توسعه برای ارتقا promoting نظریه ذهن . مباحث اختلالات زبان ، 34 (4) ، 362-383.